در پشت پرده های انقلاب اعترافات جعفر شفیع زاده

در پشت پرده های انقلاب اعترافات جعفر شفیع زاده فرمانده پیشین واحد مخصوص انقلاب اسلامی ایران و محافظ آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو و تهران
پیش گفتار
آقای جعفر شفیع زاده را برای اولین بار در روزهای انقلاب در تهران دیدم که مانند همه همکاران خود با احساس قدرت کامل و به کمک کسانی نظیر خودش برای دستگیری و مصادره بدون مجوز مال و اموال من آمده بود. او هم موفق به دستگیری و اعزام اینجانب به زندان شد و هم هر آن چه را که نتیجه یک عمر کار و زندگی من و خانواده ام بود بعنوان مصادره به یغما برد .
در واقع امر، آوارگی امروز من و خانواده ام و همه مصائبی که طی این سالها بر من و خانواده ام رفته است نتیجه اقدامات ایشان است من با قید کفیل و ضمانتی سنگین از زندان نجات یافتم و بلافاصله ابتدا خود و سپس خانواده ام به خارج از وطن آمدیم سالها طول کشید تا توانستیم با شرایط غربت خو کنیم ولی امید به انتقام گیری از همه مسببین تیره روزی و بیچارگی خود و خانواده سبب می شد که ناگواری های سخت تبعید را تحمل کنیم .
پنج سال پیش برای انجام کاری با قطار مسافربری از لاهه واقع در کشور هلند عازم وین در اتریش بودم. در ایستگاه دوسلدورف در آلمان مسافری وارد کوپه شد که شناختنش کار مشکلی نبود. او آقای جعفر شفیع زاده و عامل اصلی همه دربدری های من بود، بطرز غیر مترقبه به آنچه که سالها درباره آن فکر کرده بودم اینک رسیده بودم.
به محض آنکه مطمئن شدم او هیچکس جز همان عامل بدبختی های من وخانواده ام نیست، تصمیم به تماس با پلیس گرفتم ، شکایت خود را مطرح کنم . شفیع زاده با تهدید مرا در کوپه نگاه داشت و در حالی که ابتدا منکر آشنایی با من بود.
فاصله دوسلدورف تا کلن را به سخن گفتن با من گذراند. سخنان او مرا از تصمیم منصرف ساخت و موجب شد بین راه تا مونیخ که او پیاده شد، صرف گفتگو میان ما بشود. آنچه که او در این مدت طولانی تعریف کرد برای تاریخ ارزش بیشتری از انتقام جویی من داشت . هفته بعد که به محل اقامتم برگشتم، برای چند روز شفیع زاده میهمان من بود و رضایت داد که خاطرات شنیدنی او ضبط و سپس منتشر شود . طی سه ماه، او چهار بار به محل اقامتم آمد و هر بار ساعتهای طولانی به ذکر خاطراتش پرداخت .
احتمال سوء قصدی علیه جانش می داد و بسیار محتاطانه آمد و شد می کرد. او حتی هزینه چاپ این خاطرات را چون امانت به من سپرد اما پس از آخرین دیدارمان با آن که قرار بود سه ماه بعد به دنبال مسافرتی به کانادا به اروپا برگردد و خاطراتش را ادامه دهد ، دیگر خبری تا به امروز از او نشده است.
عمر من رو به پایان است و این خاطرات برای ایران و تاریخ ایران ارزش فوق العاده ای دارد و از این روست که پس از سالها صبر تصمیم گرفتم نسبت به انتشار آن اقدام کنم . امیدوارم حتی پس از مرگ من هم که هست شفیع زاده دنباله خاطراتش را چاپ و منتشر سازد . بر این خاطرات نه یک سطر از سوی اینجانب افزوده شده و نه یک سطر کم شده است . فقط و فقط کار من تنظیم آن از صورت محاوره ای به شکل نوشتنی و خواندنی بوده است .